شبکه چهار - 28 بهمن 1401

"زبان جهانی"، "دعوت توحیدی" ("حق"، در مصاف "باطل"، حق است)

نشست (مناظره اسلامی؛ "منطق ، اخلاق، آزادی") فضلای پژوهشگر حوزه علمیه _ ۱۳۹۸

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمه الله. فرمودند خواهران هستند که درس و بحث‌های حوزه را تا سطوح عالی الحمدلله به اتمام رساندند. یک خصوصیتی که امروز در کار فرهنگ‌سازی و تعلیم و تربیت هست و شاید در طول تاریخ بشر، تاریخ انبیاء چنین وضعیتی تا این حد جدی و از جهاتی حادّ وجود نداشته، مقوله رسانه و ارتباطات است که تأثیر کاملاً مستقیم و سرنوشت‌ساز در حوزه تعریف دین و تبلیغ اساساً گذاشته است. در حوزه فرهنگ، سیاست، دین، اخلاق اجتماعی و فرهنگ عمومی، در کدام قطعه از تاریخ در شرق و غرب عالم رسانه در این حد بوده است که هر بچه‌ای یک موبایلی در جیبش است و در آنِ واحد بتواند ده‌ها ماهواره و هزاران هزار شبکه‌های مختلف مجازی را شامل بهترین و بدترین ایده‌ها و سخنان در حوزه‌های معرفت، اخلاق و سبک زندگی مستقیم با آن‌ها مماس بشود بدون هیچ نظارت و حتی اطلاع دیگران از جمله نزدیکان کسان خود از جمله معلم و پدر و مادر و خانواده‌اش و یا مدرسه و هرجای دیگری. بنابراین ما در یک شرایطی هستیم که هیچ یک از انبیاء در آن شرایط نبودند و آن شرایط خاصی است با همه مزایای مثبت و منفی آن. یعنی هم مزیت نسبی، مزایای مثبتی دارد و هم یک مزیت به معنای تمایز است با مِیز قبلی نسبت به آنچه که قبلاً‌ بوده است. تا همین صد سال پیش هم تا این حد چند صدایی در تاریخ بشر نبود حتی تا 20 سال پیش هم نبود یعنی ما داریم از یک پدیده‌ای سخن می گوییم که مربوط به همین 10- 15 سال اخیر است. جبهه توحید و عدالت همیشه مخالفین و معاندینی داشته چه در حوزه نظر و چه عمل. اما هیچ وقت همه صداها با هم از عالی‌ترین و صادق‌ترین تا سافل‌ترین و کاذب‌ترین همزمان شنیده نمی‌شد و سبک ارائه بحث‌ها به نحوی نبود که تا این حد ایجاد توهم، تردید، حیرت و یک فضای چند قطبی بلکه چند صد قطبی به لحاظ محتوا و دوقطبی به لحاظ غایت و روش، تا به حال چنین چیزی نبوده است. اسلاف ما اگر در قرن‌ها حتی در دهه‌های گذشته می‌توانستند یک طرفه سخن بگویند و توقع داشته باشند که مخاطب می‌شنود، می‌فهمد، می‌پذیرد اگر ما حتی درست و دقیق هم سخن نگوییم امروز و هرچه جلوتر برویم به سمت فردا و پس فردا این احتمال ضعیف و ضعیف تر می‌شود تا به صفربرسد. امروز صدای ما یکی از صداهای شنیده شونده است. یکی از آن صداها هست ما تنها صدا نیستیم ممکن است حتی تا صد سال پیش یعنی زمان پدربزرگ و مادربزرگ‌های ما حتی زمان والدین ما یک حالت آرامش و اطمینانی در این که صداهای دیگر خیلی به گوش نمی‌رسد داشتند و لذا این وسط هم سخن حق و هم حرف مفت به نام دین و مذهب گفته می‌شد هر دویش هم پذیرفته می‌شد! هم حرف مفت به نام مذهب می‌گفتند و قبول می‌کردند و هم حرف سُفته و درست! گاهی هم افکار عمومی تشخیص نمی‌داد که دو نفر دارند به نام دین سخن می‌گویند کدام یکی از این ها دقیق و حکیم و درستگو است و کدام یکی ورّاج و عوامفریب و درشت‌گو است؟ اما ما الآن در شرایطی هستیم که نمی‌توانیم و نباید هر سخنی را به نام دین با هر کسی در هر موقعیتی و به هر شیوه‌ای گفت یا حتی نگفت. یعنی گاهی نگفته‌های ما هم گفته تلقی می‌شود. گفته نادرست تلقی می‌شود. گاهی گفته‌های ما نگفته تلقی می‌شود یعنی شما می‌گویید ولی او نمی‌شنود! ما یک چیزی می‌گوییم ولی او یک چیز دیگری می‌شنود چون سخن ما در خلأ دیگر به گوش کسی نمی‌رسد لابلای سروصدای دیگران به گوش می‌رسد و این وسط، صداهایی که به نظر بعضی‌ها ممکن است شنیدنی تر و جذاب‌تر بیاید صدای شما گم می‌شود. در عین حال شما ملاحظه می‌فرمایید با این که دارم عرض می‌کنم ما امروز دیدگاه‌های خودمان را یعنی دیدگاه انبیاء و اهل بیت را، قرآن و سنت را، توحید و عدالت را باید به مصاف بفرستیم. یعنی هرجا با هرکس بخصوص در عرصه رسانه و فضای مجازی حرفی از دین می‌زنیم یا از ارزش‌های توحیدی و انقلابی می‌زنیم بدانیم یا ندانیم وارد یک مناظره شدیم! به پرسش‌هایی که خودتان مطرح بکنید یا نکنید باید جواب بدهید. به پرسش‌هایی که علناً به صراحت طرح می‌شود یا نمی‌شود باید جواب بدهید. به قرائن مقامی باید زیاد توجه کنید. قرائن عقلی باید زیاد توجه کنید. شما در اصول خواندید که گاهی یک عبارتی را به کار می‌برید اما اصالت ظهور وقتی که قرینه برخلاف ظاهر باشد طبیعتاً عمل نمی‌کند و برای مخاطب هم حجیَت ندارد. ما الآن قرائن زیادی خواسته یا ناخواسته داریم که تحت کنترل و ما شما نیست و این قرائن ممکن است حتی ظهور و حتی نصّ صریح کلام شما را هدف قرار بدهد. یعنی معنای آن و جهت آن را و اثر آن را و کارکرد آن را متفاوت بلکه معکوس کند. حتی خواندن هر آیه و هر حدیث در هر جمعی به هر مناسبتی با هر ترجمه‌‌ای با هر شیوه توضیحی مشروع نیست چون معقول نیست. بسا ممکن است یک آیه را نابجا مطرح کردن و یک حدیث را بی‌جا مطرح کردن، این حدیث پاسخ یک سوال دیگر است جایش این‌جا نیست باعث یک برداشتی بشود که معنای لغت و کلمه نیست اما حتی مراد متکلّم هم نیست اما برداشت مخاطب هست. بنابراین ما آن چیزهایی که در مطوّل و شرح مختصر در حوزه می‌خواندیم که فصاحت و بلاغت و شرایط و قرائن آن، الآن آن‌ها صدبرابر دقیق‌تر و ظریف‌تر در یک ادبیات و رسانه جهانی باید مورد دقت قرار بگیرد. هرچه منطق خوانده‌اید حالا جای آن هست که از آن درست استفاده کنید. هرجا اصول فقه خواندید موارد مصرف آن را الآن باید در نوع مخاطب با افکار عمومی بیان کنید. الآن تقریباً مرز جامعه دینی و جامعه مشرک، جامعه شکاک و جامعه کافر در دنیا دارد برداشته می‌شود. یعنی رسانه‌های جهانی هر سخن واحد، فیلم‌های واحد و یکدست، تفریحات واحد، سبک زندگی واحد در کل جهان دارد ارائه می‌شود و دیگر از این ظواهر ممکن است شما نفهمید که چه کسی بودایی است؟ چه کسی مسیحی است؟ چه کسی مسلمان است؟ چه کسی مشرک است؟ چه کسی ملحد است و چه کسی شکاک است؟ برای همه یک جا دارد عرضه می‌شود. در هرجای جهان که می‌روید شبهات و سؤالات تقریباً شبیه هم است همه دارد از یک جا تزریق و تغذیه می‌شود از دانشگاه‌های آمریکای لاتین تا دانشگاه‌های کابل، افغانستان، از خارطوم در سودان در آفریقا تا شرق آسیا، از فرانسه،انگلیس تا کانادا، داخل آمریکا جلساتی با اساتید و دانشجویان و کشیشان و روحانیون آن‌ها و دیگران‌شان داشتم که سؤالات، بحث‌ها خیلی بهم نزدیک شده بود، حتی سؤالات و شبهاتی که مطرح می‌شود تقریباً قابل پیش‌بینی شده است. مثلاً هرجای دنیا که می‌روی می‌دانی راجع به مسئله زن چه سؤالات و چه مغالطه‌هایی مطرح می‌شود. راجع به دموکراسی، رابطه اسلام با سایر ادیان و مذاهب و همین‌طور مسائل مختلف، تقریباً یک بسته‌های قابل پیش‌بینی شده است یعنی ما به یک ذهنیت جهانی و زبان جهانی و مسائل مشترک جهانی نزدیک شده‌ایم. همان‌ها را می‌بینید این‌جا داخل مطرح می‌شود. این از یک جهت یک پوئن مثبت است. از یک جهت تهدیدهای جدیدی است. از این جهت جدید است که باید نگاه‌های سخت‌گیرانه‌تری به کار خودمان داشته باشیم. در مطالعات‌مان در دسته‌بندی مطالب، در نحوه ارائه آن‌ها، در تقدیم و تأخیر مطالب، در استفاده درست از کلمات، قدرت تعبیر. این کلمات مواد انفجاری‌اند، کلمات معدن‌اند. باید غنای واژگانی در ذهن و زبان ما تولید بشود که بتوانیم که مضمون را با ده جمله متفاوت بتوانیم بگوییم. باید با کتاب خواندن و با نوشتن و با ادبیات، شعر، نثر، قدیم، جدید، تمرین کنیم. نحوه تعبیر؛ گاهی بهترین محتوا با یک تعبیر عوامانه و ساده خراب می‌شود. چنان که در دنیا گاهی کثیف‌ترین مضامین با تعابیر زیبا به خورد کل بشر داده می‌شود همه هم تکرار می‌کنند در حالی که محتوا منجلابی است بنابراین امروز قدرت بُعد اثباتی به اندازه بُعد ثبوتی مهم بوده، البته همیشه مهم بوده است. یعنی حواس‌مان باشد ما در هر موردی که داریم اظهار نظر می‌کنیم مقاله می‌نویسیم، کتاب می‌نویسیم و بحث می‌کنیم در همان حوزه، در همان موضوع 5تا نظریه مخالف، از مکاتب الحادی، ماتریالیستی، مشرکانه، مادی یا ادیان دیگر یا مذاهب دیگر اسلامی در همان موضوع حرف هست و در رسانه پیش چشم مردم است. یعنی جواب‌های دیگر هم شنیده می‌شود مقایسه می‌شود. هم محتوا و هم فرم، روی هر دویش باید دقیق بود. امروز وارد یک مناظره مستقیم هم نشویم عملاً ما درگیر مناظره هستیم یعنی هرچه شما بگویید پهلو به پهلو با سخنان دیگران در همان موضوع قرار داده می‌شود می‌گوید خیلی خوب این‌ها به عنوان مسلمان، به عنوان شیعه، به عنوان انقلاب اسلامی فلان حرف را می‌زنند خب بقیه هم در همین موضوع این‌ها را گفته‌اند! این مقایسه کار را سخت و دقیق می‌کند اتفاقاً از این جهت مثبت است که ما مجبور می‌شویم در نوشته‌ها و گفته‌هایمان بیشتر دقت کنیم با اولین کلمه‌ای که به ذهن‌مان می‌آید مفهوم را توی صورت مخاطب پرتاب نکنیم بلکه این‌ها را دقیق مزه کنیم. مثل آشپزی است. اگر مصالح آشپزی را در اختیار کسی که آشپزی بلد نیست قرار بدهند همان روغن، همان برنج، همان ماش و عدس را بدهند، وقت هم بگذارد ولی بلد نباشد، مزه و طعم سرش نشود، نفهمد اندازه چیست، نفهمد کدام چه مقدار و چه اندازه باید حرارت ببیند، مستقیم یا غیر مستقیم، می‌بینی یک زباله پخته تحویل می‌دهد. یکی هم با همان‌ها خوشمزه‌ترین مطلب را تحویل می‌دهد. در حوزه فرهنگ‌سازی هم همین‌طور است. مصالح خوب لازم است یعنی مطالب خوب و درست، برهان داریم لازم است، این برهان‌ها و مفاهیم مثل آن مصالح هستند اما وقتی معمار نیستی همان آجر و سیمان را به جایش یک خانه خراب نامرغوب و حتی زشت می‌سازی. یک کسی هم با همان مصالح که معمار است، مهندس است، ذوق زیبایی‌شناسی دارد، زیباترین و محکم‌ترین خانه را با همان مصالح می‌سازد. یکی با همان‌ها یک غذای خوشمزه درست می‌کند یکی با همان‌ها یک چیزی که نمی‌شود آن را خورد مگر با رودربایستی.

در عرصه فرهنگ‌سازی، گفتاری و نوشتاری وضع همین است هم روی محتوا باید دقیق باشیم که آنچه که داریم به اسم دین و مذهب می‌گوییم درست داریم می‌گوییم؟ برهان و دلیل آن کجاست؟ بعد مخاطبی که دین را قبول ندارد با او چگونه بحث صرفاً عقلی باید بکنیم تا به نقل برسد؟ با مسلمان چه نوع بحث نقلی و عقلی باید بکنیم و با فرقه‌های شیعه چه نوع؟ با ملحد چه نوع؟ با کسی که اصلاً به دین و مذهبی قائل نیست و معتقد به زندگی برای زندگی است، کدام دسته از آیات و روایات لازم است؟ چه نوع شروعی؟ چه نوع پایانی؟ چه شیوه و استدلالی اثر دارد؟ این که خدای متعال به انبیاء می‌فرماید که هم حکمت، هم موعظه، هم جدال به روش احسن، هر سه‌تایش، حکمت با مخاطبی است که حکمت سرش می‌شود بحث استدلال و برهان است با آدم منطقی. موعظه علاوه بر عقل مخاطب، با موعظه وجدان و فطرت و قلب مخاطب را هدف قرار می‌دهیم با درون او سخن می‌گوییم. پس هم با عقلش و هم با وجدان و فطرتش سخن می‌گوییم. در جدال احسن، مناظره می‌کنیم. نمی‌فرماید مجادله نکنید، می‌فرماید: «لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ...» (عنکبوت/ 46)؛ یک عده می‌گویند پس مجادله نکنیم یعنی مناظره نکنیم! نه، مناظره بکنید، بحث بکنید واجب است وارد بحث شوید منتهی به روش احسن. حتی حَسَن هم نه، روش خوب هم نه، بلکه بهترین روش، احسن. آن وقت این را در روایت توضیح می‌دهند که یعنی مدارا، یعنی ادب، یعنی نرمش، یعنی منطق، یعنی اخلاق، یعنی انسانیت، یعنی به مقدسات طرف توهین نکنید یعنی با خشم با او مواجه نشوید، این‌ها را به ما گفته‌اند ما نمی‌توانیم بخشی از این‌ها را رعایت کنیم ولی خودشان این‌طوری عمل می‌کردند. انبیاء و بخصوص پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) این‌ها متخصصین درجه یک گفتگو با مخاطب بودند. تازه آن زمان که این رسانه‌ها نبوده بعضی‌ها فکر می‌کنند مردم آن دوره‌ها عوام و ساده بودند هرکس هرچه می‌گفته زود می‌پذیرفتند! اصلاً این‌طور نیست. با وجود این که این رسانه‌ها نبوده شما ببینید تمام انبیاء مناظره داشتند. قرآن ذکر می‌کند. پیامبر اکرم(ص) چقدر درگیر مناظره‌ها بودند حتی خود پیامبر اکرم(ص) که دوره تأسیس اسلام است بعضی‌ها فکر می‌کنند دوره تأسیس فقط بحث اخلاق و اخلاص و جهاد و... بوده، بله این‌ها بوده، مناظره هم بوده است. حضرت امیر(ع) در یک روایتی می‌فرمایند: در یک روز پیامبر با طرفداران و بزرگان 5 مکتب مناظره کرد. و آن روز وقتی تمام شد سران آن 5 جریان، همه راضی از پیش پیامبر(ص) رفتند. می‌گوید وقتی این‌ها از پیش پیامبر رفتند راضی بودند هم از اخلاق و ادب پیامبر تعریف می‌کردند می‌گفتند هیچ توهینی به ما نشد در حالی که تمام حرف‌های ما رد شد و همه‌شان آن روز اعتراف کردند که ما برای سؤالات مؤدبانه‌ای که پیامبر مطرح کرد ما جوابی نداشتیم که حضرت امیر(ع) می‌گویند آن روز با 5 گروه صحبت کرد و آخر جلسه هیچ کدام از این‌ها حرفی برای گفتن نداشتند. مسیحی بود، یهودی بود، مشرک بت‌پرست بود، ملحد مادی بود، زندق، ماتریالیست. بنابراین این که مردم آن زمان ساده بودند زود می‌پذیرفتند بحث نمی‌کردند، مناظره و مخالفت نمی‌کردند، نخیر همه این‌ها بوده، جدی هم بوده با بزرگان این‌ها. فقط یک نمونه را اگر شما بخواهید با بخشی از این‌ها آشنا شوید، یک طرفه با کسی حرف نزنید، هرچه می‌گویید حواس‌تان باشد راجع به آن مطلب و علیه آن چیزهایی گفته شده است. حالا ممکن است مخاطب شما نشنیده باشد یا نشنیده باشد بعدها ولی خواهد خواند و خواهد شنید باید با دست پر و با اشراف وارد شد. شما برخوردهای علمی اهل بیت(ع) را با انواع اندیشه‌های مخالف و انواع انحراف‌ها و افراط‌گری‌های فرقه‌ای مذهبی داخل جهان اسلام و آن‌ها که با اصل اسلام مخالف بودند در منابع دارید با این که اکثر این‌ها سانسور شده یا نمانده و ثبت نشده، اما هم در تاریخ‌های عمومی صدر اسلام و هم در تاریخ و سیره اهل بیت(ع) و هم در کتب حدیث، در منابع تفسیر، در منابع کلامی، بخشی از این مناظرات هست و مانده است. کتب تاریخ که در قرن 3 و 4 بخصوص بیشتر نوشته شدند و اغلب نویسندگان آن‌ها هم از برادران اهل سنت هستند از «تاریخ یعقوبی»، «تاریخ مسعودی»، «مروح الذهب» مسعودی، «الامام و سیاسه» ابن‌قتیبه، آن کتاب «اخبار» ابوحنیفه دینوری، که این‌ها هر کدام از بخش‌های مختلف سیره امیرالمؤمنین(ع) مناظره‌ها و بحث‌های سیاسی ایشان با جناح‌های دیگر پیش از حکومت و پس از حکومت است، بعد مناظره‌های فکری، نظری، کلامی، اعتقادی، مناظره در حوزه اخلاق، چه خوب است و چه بد است؟ راجع به سبک زندگی و فقه، راجع به مسائل سقیفه و مسائل مختلف بطور خاص، حالا این‌هایی که تحقیقات خوبی در باب سیره ائمه اطهار(ع) در نحوه مواجهه با اندیشه‌های مخالف‌شان، - به این‌ها مراجعه کنید- آنجا اشاره می‌شود به منابعی که می‌توانید به آن‌ها رجوع کنید مثل «ارشاد» جناب شیخ مفید، مثل «اعلام الوراء و اعلام الهدی» برای جناب طبرسی، که ایشان آنجا خیلی هم ملایم و تقریبی مواجه می‌شود مثلاً قضایای مناظرات حضرت زهرا(س) با شیخین را مرحوم طبرسی در این کتاب نمی‌آورد می‌خواهد از آن‌ها اختلاف بیرون نیاید. یا جریان منع دفن امام حسن مجبتی(ع) که محل دفن پیامبر(ص) است مرحوم شیخ طبرسی آن را توجیه می‌کند و می‌گوید این‌هایی که نگذاشتند امام حسن(ع) آن‌جا دفن بشود اصلاً قرار نبود، فقط خواستند از باب احترام و وداع با پیامبر(ص) پیکر امام حسن(ع) را بیاورند کنار مزار رسول خدا(ص) این‌جا یک طواف و تماسی بدهند بعد ببرند جای دیگر دفن کنند که نگذاشتند و نشد. یعنی می‌خواهد فیصله بدهد و خیلی هم دعوا نشود. ولی در عین حال اشاره در این کتاب‌ها به بحث‌هایی که می‌شود مثل کتاب «دلائل الامامه» برای ابن‌رستم طبری. منابع این‌جا داریم که اگر دوستان و خواهران عزیز این‌جا رجوع بکنند این «دلائل الامامه» در قرن 4 نوشته شده است یا خود «ارشاد» شیخ مفید تقریباً یکی از مهمترین منابع شیعه در این باب است. البته با توجه به دو نکته، کلاً به روایات و بطور خاص به روایات مناظره و گفتگو با اندیشه‌های مخالف رجوع کنید دوتا نکته مدنظرتان باشد: 1) سند همه این‌ها مثل هم نیست بعضی ضعیف است و بعضی قوی است و بعضی را حتی خود مؤلف اشاره به احتمال این که این حدیث موضوع مجعول و جعلی باشد می‌کند. 2) نکته دوم این که در این مناظره‌ها از بحث توحید و معاد و رسالت تا بحث امامت امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع) تا مناظره با ملحد و شکاک و ماتریالیست تا مناظره با ادیان دیگر، زرتشتی، بودایی، مسیحی، یهودی، با همه این‌ها مناظره کردند بخصوص از دوره امام صادق(ع) و حضرت رضا(ع) که فضا باز شده، رژیم بنی‌امیه رفته، مناظره‌های زیادی ثبت شده است است. موضوع دوم این است که حواس‌تان باشد بعضی از این مناظرات بسته به سخنی بوده که آن طرف مقابل گفته است یعنی شناخت او بوده، ممکن است بخشی از این پاسخ‌ها برای آن سؤال در همه موارد تا همین الآن صدق کند که اکثرش هم این‌طور است یک مواردی هم هست که پاسخ آن شخص است او به یک چیزی استدلال کرده که امام(ع) جواب او را داده است. این جواب به درد او می‌خورد یعنی سخن او را ابطال می‌کند اما ممکن است کس دیگری همان ادعا را بکند با استدلال‌های دیگری، این روایت جواب او نیست. اگر به این توجه نکنیم ممکن است بگوید این جواب این سؤال نیست. بله اولاً احادیث کامل نقل شده، گاهی حدیث ادامه دارد که نقل نشده، جای دیگری حدیث هست که نقل شده، ثانیاً قرینه‌ای در آن شخص، آن مقام یا شبهه‌ای در آن دوره مطرح شده، در بورس بوده، جواب آن را دارند می‌دهند که ناظر به آن است. می‌دانید مثل بحث‌هایی که الآن در سخنرانی‌ها و بحث‌ها می‌کنند مثلاً امام یک چیزی گفته اگر از هندسه زمانی خودش خارجش کنیم یک کس یک چیزی دیگری گفته امام جواب آن را داده، بعد سؤال آن فرد را ندانیم فقط جواب و تعبیر امام را برداریم 50 سال دیگر نقل کنیم! خب می‌گویند این حرف یعنی چه؟ بله واقعاً‌ در خلأ یعنی چه؟ اما آن زمان یک چیزی آن‌جا مطرح شده که ایشان دارد به آن جواب می‌دهد. مقصودم این است که یک قرائنی که همه‌اش هم قرائن مقالی و لفظی نیست در لفظ نیست بخشی‌اش قرائن مقامی بوده، قرائن عقلی است و قرائن حالی است باید به این‌ها دقت کنیم. تازه آن‌هایی که سندشان قطعاً ‌درست است. این کتاب‌هایی هم که عرض کردم ظاهرش کتاب‌های تاریخی است که به سبک کتب حدیث نوشته شده, محتویات کلامی دارد، بحث‌هایی در حوزه امام شناسی و عقاید خاص شیعه را با مصادیق و برهان ذکر می‌کند. در کتب حدیث هم باز با همین دوتا ملاحظه‌ای که عرض کردم شما چون طلبه هستید اهل فضل هستید اهل علم و تحقیق هستید دارم این را خطاب به شما عرض می کنم. کتاب‌هایی مثل «توحید صدوق»، «عیون اخبارالرضا»، مثل «اختصاص» شیخ مفید، مثل «بصائر الدرجات»، مثل خود «کافی» شیخ کلینی، بخصوص همین توحید، کافی و عیون، اگر مراجعه کنید ده‌ها هم روش و هم برهان در استدلال و مناظره با مخاطب پیدا می‌کنید بسیار مؤدبانه، بسیار منطقی و دقیق، و فراتاریخ است یعنی انگار همین الآن گفته شده و انگار همین الآن پاسخ شبهاتی است که ماتریالیست‌های الآن دارند مطرح می‌کنند ولی بخشی از آن مربوط بوده به ماتریالیست و زندیقی که آن موقع مطرح می‌کردند الآن دیگر مطرح نیست. تفکیک این‌ها از هم مهم است و باید دقت کرد که شما در کتاب کافی آن بخش «کتاب الحجه» و «کتاب التوحید» مناظره اهل بیت در باب توحید در بحث حدوث و قدم عالم، بحث نبوت، امامت، قیامت، بحث اوصاف خدا، چه چیزی خدا نیست؟ خدا چه نیست؟ اوصاف سلبی و ایجابی، مناظره اهل بیت با ملحد، با منکر مبدأ با کسی که مبدأ را قبول دارد ولی منکر معاد است، با آن‌هایی که مبدأ و خدا را قبول دارند اما پیامبران و انبیاء و دین را قبول ندارند می‌گویند ما قبول داریم که خداوند خلق کرده است اما این که پیامبر فرستاده را قبول ندارند. آن را چگونه مجاب می‌کند؟ با اهل کتاب چگونه بحث می‌کنند؟ با فرقه‌های داخل جهان اسلام چگونه بحث می‌کنند؟ هر کدام به شیوه خودش است. همه از یک کنار و یکدست نیست. مخاطب را طبقه‌بندی دقیق کردند امروز کار ما و شما همین است. باید مخاطب را دقیق طبقه‌بندی کنیم. یک چیزی شما می‌گویید که این اصلاً حرف او نیست ممکن است 5 نفر یک شعار بدهند ولی با 5 هدف و با 5 استدلال از 5 نقطه عزیمت. با 5تا که به یک شیوه نباید جواب داد. یکی معاند است یکی مستضعف فکری است شیوه برخورد با این‌ها هم به لحاظ ادب بحث هم محتوا و هم فرم. حالا غیر از این‌ها، شما در کتاب‌هایی مثل فهرست ابن‌ندیم، مثل فهرست نجاشی، مثل فهرست شیخ طوسی، در فهارس یا در کتاب ابن‌شهر آشوب، «معالم العلماء» آن‌جا هم اگر مراجعه کنید با قدرت و ظرفیت رهبران‌مان اهل بیت(ع) آشنا می‌شویم که چقدر قدرت بالا و چقدر ادب بحث، چقدر منطق، چقدر ظرفیت، چقدر نرمش و مدارا، و چقدر برهان‌های قوی. ما مواردی در «عیون» داریم، من یک وقت دقت می‌کردم غیر از محتوای مناظرات حضرت رضا(ع) در روش‌های بحث‌شان خیلی جالب بود. مخاطب توی بحث گیر کرده، به بن‌بست رسیده، حالا وقتی است که حضرت رضا(ع) بگویند خوردی بخور! ببینید این‌ها چقدر بدبخت و جاهل هستند؟ خیلی عجیب است حضرت رضا(ع) به طرف می‌گوید شما هنوز می‌توانید جواب من را بدهید این سخنی که من به شما گفتم هنوز جواب دارد. آن طرف خودش کوتاه آمده دیگر جواب ندارد و می‌گوید شما می‌توانید به این حرف من جواب بدهید. می‌گوید چه جوابی؟ امام(ع) می‌گوید شما به حرف من می‌توانید 3تا اشکال بکنید. امام(ع) می‌گوید شما این سه‌تا اشکال را به من بکنید او می‌گوید خیلی خب همین‌ها که گفتید. امام(ع) می‌فرماید این سه‌تا اشکال این سه‌تا جواب‌هایش هست.

مورد داریم که در طرف از تئورسین‌ها و ایدئولوگ‌های بزرگ غیر اسلامی، آمده، منتهی این آدم صادقی بوده جلوی طرفدارانش که آمدند در یک مناظره بین‌المللی و دیالوگ جهانی مرکز خلافت عباسی ابرقدرت جهان بوده است مثل تربیون سازمان ملل الآن بوده، مناظره‌های حضرت رضا(ع) را فکر نکنید در یک گوشه‌ای تو یک روستایی بوده، ابرقدرت جهان خلافت اسلامی بوده، مرکز آن خراسان ایران بوده است و بزرگان ایدئولوگ‌های درجه یک مثل پاپ مسیحی‌ها، خاخام اعظم یهود، مثل رهبران ماتریالیست‌ها، مارکس آن دوران، این‌ها می‌آمدند با حضرت رضا(ع) بحث می‌کردند و این‌ها دقیق ثبت می‌شده است. آن‌جا جلوی طرفدارانش یکی دیگر از این‌ها کم آورده حضرت رضا(ع) احساس می‌کنند این آدم صادق است و مثل بعضی‌ها مریض نیست، و نمی‌خواهند که تحقیر بشود این در عیون اخبارالرضا است. می‌فرماید خب جلسه خاتمه پیدا کرد. همه تعجب می‌کنند که الآن وقت گل زدن است تیر خلاص را بزن. حضرت رضا(ع) می‌فرمایند نه کافی است. «خلّونی و إیّاه» من را با ایشان تنها بگذارید. – خواهش می‌کنم دقت کنید – جلسه تمام می‌شود می‌فرماید «خلّونی و إیّاه» من را با این شخص تنها بگذارید. آن شخص می‌گوید آقا من دیگر حرفی برای گفتن نداشتم چرا جلسه را ختم کردید؟ فرمودند هدف ما شکست دادن کسی نیست ما نمی‌خواهیم که ما پیروز بشویم و شما را شکست بدهیم؟ من می‌خواهم حق روشن بشود و روشن شد ما می‌خواستیم حق روشن بشود که روشن شد شما خودتان متوجه هستید. آن شخص می‌گوید من خواستم به پای علی‌بن‌موسی بیفتم نگذاشت. خواستم دستش را ببوسم نگذاشت، علی‌بن‌موسی من را در آغوش گرفت بغل کرد و پیشانی من را بوسید و گفت باز هم هر وقت سؤالی و بحثی داشتید میهمان ما باشید. این‌ها رهبران ما هستند. «احتجاج» شیخ طبرسی، احتجاج‌های پیامبر(ص) و احتجاج‌های حضرت زهرا(س) با این که ایشان بطور کامل سانسور شدند ولی چند مورد احتجاج‌های ایشان را ببینید جناب طبرسی «الاحتجاج» را نوشته، احتجاج یعنی همین مناظره. یعنی استدلال. می‌گوید که چرا این را نوشتم و این روایات را جمع‌آوری کردم برای این که دیدم متأسفانه در دوران ما بخش مهمی از حتی علمای ما دچار یک سوء‌برداشت شدند چون یک روایتی از اهل بیت رسیده که جدل و مجادله با افراد نکنید این‌هایی که اهل مجادله و مِراء هستند این‌ها آدم‌های بی‌تقوا هستند و مریض هستند این روایت را شنیدند و فکر کردند که اهل بیت گفتند کلاً با مخالف مناظره نکنید. حرف‌تان را بزنید و بروید! در حالی که جناب طبرسی می‌گوید چنین حرفی را نزدند خود ائمه مدام احتجاج و مجادله و مناظره کردند منتهی «بالّتی هی احسن» سکوت نکردند، تأیید نکردند اما متفکرانه و مؤدبانه و درست بحث کردند. حالا من تعبیر ایشان را آوردم همان اوایل احتجاج هست دوستان بروند ببینند مضمون آن این است شیخ طبرسی می‌گوید آن چیزی که به من انگیزه داد که این روایات را جمع‌آوری کنم و این کتاب را بنویسم دیدم یک عده از اصحاب ما منحرف شدند کلاً با مخالف هیچ نوع گفتگویی نمی‌کنند  و کلاً‌ از مناظره فرار می‌کنند بحث نمی‌کنند نه مکتوب و نه شفاهی ولو حرف‌شان حق و درست باشد. بعد هم می‌گوییم چرا؟ می‌گویند پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) گفتند این‌ها خودشان اهل جدال و مراء نبودند به شیعه هم اجازه ندادند که مجادله و مناظره بکنند نهی هم کردند. من دیدم این خلاف خیلی از روایات است. خلاف خود قرآن است پس چرا خود پیامبران مناظره می‌کردند. دیدم روایاتی که این‌ها با مخالفین‌شان که اهل علم و فضل بودند در فروع و در اصول، هم در جهان‌بینی، هستی‌شناسی، خداشناسی، انسان‌شناسی و هم در فروع و احکام و سبک زندگی مناظره کردند و در این مناظره‌ها پیروز بیرون آمدند هیچ جا عقب‌نشینی نکردند منتهی آن روایاتی که می‌گوید بیخود بحث‌های بیخود نکنید آن روایات دو شیوه بحث را نهی می‌کند و می‌گوید 1) افراد بی‌سواد نادان و ناتوان نروند از طرف دین ومذهب با دیگران مناظره کنند. کسی که دانش کافی، تخصص کافی ندارد، بلد نیست، دیدگاه‌های مخالف را درست نمی‌شناسد، استدلال‌های این طرف را درست نمی‌شناسد، به آن‌ها گفتند شما حق ندارید بروید با مخالف مناظره کنید چون شما باعث وهن محتوای دین می‌شوید. 2) گروه دوم و نوع دوم بحث را که منع کردند بحث‌های غیر اخلاقی است یعنی ممکن است شما باسواد باشی حرف‌تان هم درست باشد می‌توانید حرف‌تان را به کرسی بنشانید منتهی به شیوه‌های غلط و غیر اخلاقی یعنی جدال و مراء می‌شود یعنی می‌روی وارد بحث می‌شوی. وسط‌هایش خالی‌بندی می‌کنی، حرف‌های طرف را تحریف می‌کنی، آن یک چیزی می‌گوید تا یک چیز دیگر به او نسبت می‌دهی، مغالطه می‌کنی، سفسطه می‌کنی، توهین می‌کنی، تخریب روحیه می‌کنی، می‌خواهی خودت پیروز شوی، می‌گویی اسلام پیروز شود اما به شرط من و به این شرط که من غالب باشم! یعنی هدفت غلبه در بحث است، غلبه خودت بر اوست نه غلبه حق بر باطل. این دو نوع مناظره را بله در قرآن و روایات، اهل بیت به شدت نهی کردند و جالب است در روایات داریم که حتی اگر حق می‌گویی ولی گرفتار روش غیر منطقی و غیر اخلاقی و مغلطه‌بازی در بحث شدی مدام صدا کلفت می‌کنی می‌خواهی او را خراب کنی و می‌خواهی افکار عمومی را بازی بدهی، و می‌خواهی خودت را شیرین کنی دیگر تو مرکز و مسئله شدی نه حق. فرمودند اگر داری حرف باطل می‌زنی همان‌جا سکوت کنی و جلسه را ترک کنی اهل بهشت هستی اگر داری حرف حق می‌زنی ولی به شیوه نادرست و جدل، و ناگهان ترک کنی و ببینی دیگر بحث دنبال حق نیست بلکه می‌خواهی جنگ و دعواست، بحث حیثیتی و ناموسی و آبروریزی شده، آن‌جا رهایش کنی حتی اگر حق می‌گویی رهایش کن چون این روش، روش درستی برای بحث نیست اگر این کار را بکنی در مقامات عالی بهشت خواهی بود. ببینید اهل بیت(ع) چه می‌گویند؟ می‌گویند اگر حرف‌تان باطل است درگیر جدل بیخودی و مناظره‌های آبروریزانه شدی، ترک کنی، متوقف کنی، ترمز کنی و قیچی کنی و بگویی من به این بحث ادامه نمی‌دهم این دعوای دو نفر است، دعوای حق و باطل نیست، مورد مغفرت خدا خواهی بود. حتی اگر حرف نادرست می‌زدی قیچی کردی، ادامه ندادی، لجبازی و لجاجت نکردی. اما اگر داری حرف حق می‌زنی اما به روش غیر اخلاقی و غیر منطقی، داری جدال و مراء می‌کنی، توهین می‌کنی. اگر بحث را قیچی کنی و بگویی من این بحث را ادامه نمی‌دهم چون بحث دیگر بحث حق و باطل نیست بلکه بحث من و تو شده است، می‌خواهم برای من کف بزنند تو را هو کنند، فرمودند اگر آن‌جا قطع کردی به تو وعده مقامات بالای بهشت می‌دهیم. با این که حرف تو حق است و داری به روش نادرست پیروز هم می‌شوی نباید ادامه بدهی. چون این‌جا صحبت غلبه ما بر شما نیست. شما در بحث‌های منطق هم ملاحظه کردید «مَن تَرکَ المِراءَ و هُو مُحِقٌّ بُنِیَ لَهُ بَیتٌ فی أعلَى الجَنّةِ، و مَن تَرکَ المِراءَ و هُو مُبطِلٌ بُنیَ لَهُ بَیتٌ فی رَبَضِ الجَنّةِ» اگر کسی موضع باطل دارد وارد جدل شده دارد به شیوه غلط حرف باطل را به کرسی می‌نشاند. در روش بحث تخصص دارد. دارد طرف را خراب می‌کند با این که حرفش باطل است اگر رها کند بهشتی است. بعد فرمودند مَن تَرکَ المِراءَ و هُو مُحِقٌّ؛ کسی که حرفش حق است اما به روش نادرست دارد در مناظره پیش می‌رود ممکن است پیروز هم بشود ولی قطعش کند «فی أعلَى الجَنّةِ،» خداوند خانه‌ای در مراتب بالای بهشت برای او در نظر می‌گیرد. فرمودند: «إیّاکُم و المِراءَ و الخُصومَةَ؛ فإنّهُما یُمرِضانِ القُلوبَ علَى الإخوانِ، و یَنبُتُ علَیهما النِّفاقُ» ‌مبادا وارد بحث‌های جدلی رسانه‌ای به اسم مناظره و مخالفت بشوید با طرف‌های دیگرتان، ولو باطل مطلق هستند. مبادا بحث در حوزه خصومت و فحاشی برود تحقیر و توهین به مقدسات‌شان. این کار را نکنید. دیدید بعضی‌ها می‌خواهند ثابت کنند که شیعه حق است شروع می‌کنند به مقدسات اهل سنت، به بالا و پایین توهین و فحش می‌دهند بعد خیال می‌کنند این‌ها شیعه‌های خالص هستند! طرف آمد به امام صادق(ع) گفت آقا یک شیعه خالص رفته درست روبروی قبر پیامبر اکرم(ص) ایستاده می‌گوید درود بر تو و دارد آن‌ها را لعن می‌کند. علنی رفته توی خیابان ایستاده دارد این حرف‌ها را می‌زند می‌گوید بیایید من را بکشید من شهید بشوم! امام صادق(ع) فرمودند خدا لعنتش کند. بروید این روایت را ببینید. این باعث می‌شود که زبان ما بسته شود و نگذارند و نشود که ما حرف بزنیم. این‌ها فضا را چنان خشن و دوقطبی می‌کنند، امام صادق(ع) فرمودند این حکومت‌ها که عاشق ابوبکر و عمر نیستند این‌ها نه سنی هستند نه شیعه‌اند، این‌ها دنبال قدرت هستند ولی به این بهانه می‌آیند ما و پیروان ما را سرکوب می‌کنند. در یک جا هم نقل شده فرمودند که من فرزند علی و ابوبکر هستم. می‌دانید که امام صادق(ع) از طرف مادر، فرزند ابوبکر می‌شوند. از طرف محمدبن‌ابی‌بکر که فرزند ابوبکر است همسر ابوبکر، بعداً همسر امیرالمؤمنین(ع) شده است. ایشان اول همسر جعفر طیار بود، ایشان شهید شد، ابوبکر با ایشان ازدواج کرد و محمدبن‌ابی‌بکر به دنیا آمده است. بعد که ابی‌بکر از دنیا رفت، حضرت امیر(ع) با ایشان ازدواج کرده است. محمدبن‌ابی‌بکر فرزندخوانده و شیعه خالص امیرالمؤمنین(ع) است و از یاران علی است که در مصر به دست معاویه شهید شد. در مسئله ولایت که کسی ولایتی‌تر از ائمه نیست. ما از حق ولایت علی و فاطمه و اولاد علی و فاطمه دفاع می‌کنیم یک میلی‌متر هم عقب نمی‌رویم. مظلومیت علی و فاطمه، از مسئله خلافت بلافصل علی(ع) عقب برویم دیگر شیعه نیستیم اما در عین حال این ملاحظات را هم ببینید. در مناظره‌ها فضا را در نظر داشتند فضای سیاسی، فضای فکری، رقبا، دشمنان، شرکاء، این که چه حرفی چه زمانی کجا چه معنایی می‌دهد؟ همه این‌ها را ملاحظه می‌کردند. این شیوه‌ای که در ماهواره‌ها مناظره می‌کنند یکی از طرف شیعه و یکی از طرف سنی می‌آید او می‌آید روایات شیعه‌ها را از توی «بحار» می‌خواند مسخره می‌کند او هم برمی‌دارد روایات را از توی «صحیح بخاری» می‌خواند و مسخره می‌کند! این شیوه که نه هیچ سنی را شیعه می‌کند و نه شیعه را سنی می‌کند فقط کینه و خصومت راه می‌اندازد. روش تبلیغ مذهب توهین به دیگران نیست. شما بیا مزایای اهل بیت را بگو. این عقلانیت، این معنویت، این اخلاق، این عدالت، این اخلاص، این ادب، بیا اهل بیت(ع) را درست معرفی کن، معارف آن‌ها را بگو، قرآن را به تفسیر اهل بیت(ع) بگو این روش تبلیغ درست است با فحش‌های ناموسی که هنری نیست، این‌ها فقط به نفع دشمنان مشترک همه مسلمین است. فرمودند « إیّاکُم و المِراءَ و الخُصومَةَ؛» خط قرمز است جدال ستیزه‌آمیز و دشمنی و لجبازی، توهین و تحقیر، این شیوه بحث با مخالف نیست. «فإنّهُما یُمرِضانِ القُلوبَ علَى الإخوانِ،» این‌ها قلب‌ها را مریض می‌کند و کینه ایجاد می‌کند. این‌ها راهی به سوی حق نیست این‌ها دشمنی‌ها را گسترش می‌دهد و تعمیق می‌کند حتی علَى الإخوانِ؛ حتی دوتا برادر را با هم دشمن می‌کند و نفاق روی آن روئیده می‌شود. روی این بذرهای فاسد خصومت و توهین، فرمودند نفاق رشد می‌کند. بعد افراد می‌آیند چیزهایی که عقیده دارند می‌گویند آن‌ها خلاف آن را می‌گویند ریاکاری و نفاق در آن رشد می‌کند. جنگ اعصاب و تخریب افکار عمومی نیست. خب شما در منطق دیدید قیاس‌ها را که تقسیم می‌کنند قیاس برهانی را برای حصول قطع، توصیه می‌کنند یعنی شما باید مقدمات، قضایای یا بدیهی یا یقینی باشند که مستند به بدیهی باشد تا بتوانید به نتیجه قطعی برسید. اگر بحث ظنّ است چن نوع ظنّی در اصول، چه نوع ظنّی در فروع، با شک در اصول چه باید کرد؟ در شک درباره فروع چه باید کرد؟ تردید نظری را چه باید کرد؟ تردید عملی را چه باید کرد؟ با ادله عقلی چگونه مواجه بشویم؟ با ادله نقلی چگونه مواجه بشویم؟ خب این درس‌ها را برای استفاده در بحث‌ها خواندیم. جداگانه درس می‌خوانیم ولی موقع بحث‌ها این حرف‌ها را یادمان می‌رود. خیلی از این حرف‌ها نه درست رعایت می‌شود نه ارتباط آن با این بحث‌های امروز درست طرح می‌شود. یکی از اشکالاتی هم که ما در روش آموزشی‌مان در حوزه داریم این است که خیلی از قواعدی که در منطق و اصول می‌خوانیم نمی‌دانیم کاربرد و مصرف آن کجاست؟ در حالی که همین الآن کاربردهای فوق‌العاده مهمی دارد. در این گفتگو با ادیان و مذاهب و مکاتب دیگر، فوق‌العاده مهم است. در حوزه فلسفه دین، در حوزه فلسفه علم، در حوزه‌های مختلف همین‌ها به کار می‌آید، همان‌ها را جداگانه می‌خوانیم امتحان می‌دهیم 20 هم می‌گیریم، بعد موقعی که باید استفاده بشود توجه نداریم. گفتند در مناظره با مخالف از جدل و قیاس جدلی هم می‌شود استفاده کرد چون هدف آن ابطال ادلة مخالف است باید او قانع بشود. خب ممکن است مخالف شما نه دنبال بدیهیات و قطعیات است نه خودش بعضی از قطعیات و بدیهیات را قبول دارد شما در قیاس جدلی در مناظره، گاهی ممکن است یک قدم مدارا کنید از قطع و یقین و برهان عقب بیایید برای این که آن طرف را ثابت کنید که حرف تو حرف غلطی است یا تناقض است ولو مقدمات بدیهی و یقینی هم استفاده نکنی. اما در رسانه‌ها امروز داخل و خارج، عمده بحث‌هایی که امروز به عنوان موافق و مخالف می‌شود قیاس منطقی که نیست، قیاس برهانی که نیست، قیاس جدلی هم نیست عمدتاً قیاس یا مغالطه است یا خطابه است یا شعر است. خب هر کدام این‌ها کارکرد خودشان را دارند. قیاس شاعرانه بکن برای تخییل و ایجاد شگفتی و جذب مخاطب، اما این که برهان نیست. خیلی‌ها دارند به جای برهان شعر می‌گویند حرف‌های شاعرانه می‌زنند! یک عده خطابه می‌گویند! قیاس خطابه کارش این است که مخاطب عامی عوام، افکار عمومی را قانع کند. بله امروز بزرگترین تکنیک در رسانه‌ها خطابه است. امروز افکار عمومی جهان دارد با خطابه اداره می‌شود نه با برهان. در انتخابات مدام خطابه و شعر است برهانی در کار نیست حتی جدل منطقی هم نیست و مغالطه. یعنی باطل را به شیوه حق و به لباس حق، عرضه کردن و قالب کردن. خب حالا میزان تسلط بر تو، در جدل می‌گویند شما از گزاره‌های مشهور یا مسلّم هم استفاده کردید که یقینی و قطعی نیست و برهان نیست عیبی ندارد، مشهورات و مسلّماتی که بتوانید تناقض مخاطب را نشان بدهید، نشان بدهید که تو حرفی برای گفتن نداری ادعاهای تو غلط است ولی متأسفانه الآن در بحث‌های هم سیاسی حتی بحث‌های روشنفکری، بحث‌های ظاهراً کلامی، در سطح رسانه‌ها، کتاب‌ها، بحث‌ها، جناح‌بندی‌ها، هرچه می‌بینی یا خطابه است یا شعر یا مغالطه. واقعاً باید بگردید در میان این‌ها یک کلمه حرف حساب پیدا کنی! آن وقت از امام صادق(ع) پرسیدند این جدال احسن، ببینید تمام بحث ما این است که باید جدال احسن را یاد بگیریم و تمرین کنیم. مخاطب را درست بشناسیم، حرف‌هایش را درست بفهمیم، استدلال‌هایش را درست دسته‌بندی کنیم، به هر کدام درست ضربه بزنی، لیزری نه کیلویی! با کلمات درست و دقیق، اگر ده‌تا کلمه می‌تواند ده‌تا گزاره و ده جمله می‌تواند این منظور شما را منتقل کند شما از کدامش استفاده می‌کنید؟ گاهی شما می‌خواهید یک حرفی را بزنید ولی یک جمله بیشتر به ذهن‌تان نمی‌آید آن هم اتفاقاً عوامانه‌ترین جمله است، سطحی‌ترین تعبیری که می‌توانید بکنید همان را می‌گویید، همان چیزی که اول به ذهن‌تان می‌آید و زیاد شنیدید. خب مطالعات متراکم باعث می‌شود که ما بتوانیم جواب بدهیم. امام صادق(ع) فرمودند این جدال احسنی که قرآن می‌فرماید معیار دارد یعنی کارآمدی در اثرگذاری بر مخاطب و بخصوص بر مخالف. و آن‌هایی که شاهد و سامع هستند شاهد ماجرا و این گفتگوها هستند. این تعبیر امام صادق(ع) است در همین «احتجاج» شیخ طبرسی، جلد 1، صفحه 21، این حدیثی که عرض می‌کنم این است که فرمودند جدال احسنی که قرآن می‌گوید یعنی بالاخره بتوانی به خوبی با منطق و ادب و اخلاق اسلامی بتوانی از حقیقت، از عقیده حقت درست دفاع کنی که هیچ جای حرفت سوراخ نباشد و بتوانی مخالف جبهه حق را ساکت کنی که دیگر نتواند به بحث خود ادامه بدهد، منطقی نه این که از ترس. منطقاً دیگر حرفی برای گفتن نداشته باشد ساکت باشد و محکوم بشود. فرمودند این نوع جدل جائز بلکه واجب است، به شرط این که هم از نظر علمی و هم از نظر اخلاقی و قدرت مدیریت مناظره بتوانی کار کنی. و الا اگر دانش کافی نداری یا تسلط به روش مناظره با مخالف نداری و وارد بحث بشوی و نتوانی درست از حق دفاع کنی بعد برای این که عقیده‌ات زیر سؤال نرود شخصیت خودت زیر سؤال نرود وسط بحث که می‌خواستی یک حقی را اثبات کنی شروع کنی از طریق باطل، یعنی 4تا باطل را بپذیری برای این که حق خود را قالب کنی خلط حق و باطل ایجاد کنی فرمودند بر چنین کسی جائز نیست مناظره کند این جدال احسن نیست. می‌دانید چیست؟ یعنی می‌گویند اگر تو سخن حقی داری ولی با روش نادرست، غیر منطقی، کلاهبرداری، عوامفریبانه یا با روش‌های غیر اخلاقی، شانتاژ، شارلاتنانیزم و شارلاتان‌بازی می‌توانی کارت را پیش ببری حرف حق را به روش باطل پیش ببری مجادله احسن نیست. یکی از شاگردان امام صادق(ع) آمد پیش ایشان – ما و شما همه طلبه‌ایم انشاءالله همه ما شاگردان امام صادق هستیم- یکی از شاگردان امام صادق(ع) داشت با کسی مناظره می‌کرد یکی از هم‌دوره‌ای‌ها و هم مباحثه‌ای‌هایش آمد زد روی شانه‌اش گفت زود تمامش کن فتیله‌اش را پایین بکش. او تمام کرد بعد پرسید چه بود؟ گفت آقا فرمودند که به شما بگوییم لطفاً تا اطلاع ثانوی مناظره نکنید! گفت برای چی؟ گفت از خودشان بپرس. آمد خدمت امام صادق(ع) گفت آقا ایشان نقل می‌کند که شما گفتید من مناظره نکنم؟ فرمودند بله. – دقت کنید – گفت چرا؟ فلانی که هم‌دوره من است تازه نمره‌اش هم از من کمتر شده، شما اجازه دادید، به من چرا اجازه نمی‌دهید مناظره کنم؟ ما که هم‌سوادیم! – خیلی دقت کنید – امام(ع) فرمودند او بلد است مناظره کند شما بلد نیستید. او مثل پرنده‌ای است که «إذا وقع یطیر» اگر یک جایی در مناظره در هچل بیفتد دوباره اوج می‌گیرد. بلد است چطوری کُشتی بگیرد. اما تو وقتی که پایین می‌آیی با کله پایین می‌آیی. بحث که به فرود می‌رسد دیگر فراز ندارد. تو چند بار در مناظره به بن‌بست افتادی بعد شروع به مغلطه کردی. – خواهش می‌کنم دقت کنید ببینید کجای دنیا این‌قدر سعه صدر بوده است؟ - این‌ها تجسم آزاداندیشی هستند. یک مناظره گاهی می‌گفتند با مخالف در حضور من مناظره کنید. طرف مناظره کرده، شاگرد امام صادق(ع) آن طرف را که اساساً مسلمان نیست یا یک دین دیگر است شکست داده آن طرف شکست خورده، فکر کرد که حرفش ابطال شد. جلسه تمام شد، امام صادق(ع) فرمودند بحث‌تان تمام شد؟ گفتند بله. به آن آقایی که مسلمان نبود فرمودند که حرف ایشان درست بود، حرف شما اشکال داشت اما استدلال ایشان درست نبود، این شاگرد ما مغلطه کرد شما نفهمیدی، امام صادق(ع) مچ شاگرد خودش را می‌گیرد و می‌گوید سخن ایشان درست بود، سخن شما غلط بود اما نه به دلایلی که این گفت، به دلایل دیگری که من می‌گویم به چه دلایلی حرف شما غلط است ولی استدلالی که این شاگرد ما کرد این استدلال جواب داشت شما بلد نبودید. ببینید چقدر انصاف؛ هدف، روش، وسیله همه درست از هم تفکیک بشود همه درست بحث بشود.

پیامبر اکرم(ص) در آغاز اسلام، چون در ذهن‌ها این هست که یک جامعه بت‌پرست، جاهلی و بیسواد بودند حتماً عوام بودند و مقاومتی روی عقایدشان نداشتند، نه؛ بلکه هم مقاومت نظری می‌کردند و هم مقاومت عملی می‌کردند. مقاومت عملی چون نقل شده در جنگ احد چندتا از نیروهای مشرکین عملیات انتحاری کردند این‌طوری نبوده که این‌ها از مرگ می‌ترسیدند بعضی‌هایشان می‌ترسیدند بعضی از مشرکین بت‌پرست برای دفاع از مقدسات‌شان یعنی همان بت‌ها و شرک عملیات انتحاری کردند در جنگ احد دو – سه مورد در تاریخ غزوات صدر اسلام نقل شده است، کاملاً انتحاری، یعنی می‌دانستند که قطعاً کشته می‌شود حمله کرده است گفته من را بکشید. این مقاومت عملی. لجاجت، پای حرف‌هایشان محکم می‌ایستادند این‌طوری نبوده که با یک پِخی حرف‌هایشان را پس بگیرند و نظرات‌شان عوض شود و بیایند مسلمان بشوند.

به لحاظ نظری هم همین‌طور بوده است. پیامبر اکرم(ص) با چند گروه بحث نظری داشته است یکی از فعال‌ترین این‌ها یهودی‌ها بودند. می‌دانید که یهودی‌ها در مدینه بودند در نقاط دیگری در جزیره‌العرب هم بودند. مدینه که مرکز اصلی هجرت پیامبر است دست یهودی‌ها بود، هم اقتصادش، هم فرهنگش، چون این‌ها باسواد و تحصیلکرده بودند الیت و نخبگان مدینه، هم نخبگان اقتصادی، و هم نخبگان فرهنگی و دینی، و هم گاهی نخبگان سیاسی مدینه یهودی‌ها بودند، حتی اوس و خزرج وابسته به یهودی‌ها بودند. نظام بانکی و صرافی‌های مدینه، پول و طلا دست یهودی‌ها بوده، از همان موقع تا الآن، از قبلش، از بنی‌اسرائیل بانک‌های دنیا دست یهودی‌هاست هنوز الآن هم همین‌طور است. بزرگترین سرمایه‌داران دنیا هستند. می‌دانید که کل یهودی‌های دنیا 20 میلیون هم نیستند. یعنی جمعیت‌شان در کل جهان به اندازه تهران است ولی اکثر نهادهای مالی و رسانه‌ای جهان دست این‌هاست. خب این‌ها در مدینه بودند برخوردهای فکری می‌کردند، برخوردهای فیزیکی می‌کردند، خیانت می‌کردند تا آن بحث‌هایی که بعداً پیش آمد. پیامبر(ص) بخاطر یهودی بودن با این‌ها نجنگید، فرمودند شما جزو امّت ما هستید، قرارداد بستند، اولین قانون اساسی واقعاً تاریخ را به آن شکل نوشتند. فرمودند شما یهودی‌ها جزو امّت ما هستید حقوق‌تان محفوظ است. به شرط این که خیانت کنید. جنگ با بنی‌قریظه و بنی‌نظیر، سر خیانت این‌ها و از پشت خنجر زدن و هم‌دستی تروریستی و توطئه در کنار مشرکین بخصوص در جنگ خندق و جنگ احزاب و از این قبیل بود نه بخاطر یهودی بودن‌شان. پیامبر(ص) با یهودی‌ها بخاطر یهودی نجنگید. با مسیحیان که اصلاً نجنگیده، با امپراطوری روم بخاطر مسیحی بودنش نجنگیده بلکه بخاطر استکبار آن جنگیده است. با شاه ایران که درگیر شدند، درگیری با ایران زمان پیامبر(ص) نبود بیشتر زمان خلیفه دوم بود اما درگیری با ایران بخاطر جنگ اسلام و زرتشتی نبوده، جنگ اسلام با استکبار بوده است. و الا چرا این‌ها را به رسمیت بشناسند و جزو اهل ذمّه بدانند؟ البته بعدها یهودی‌ها خیانت‌های بزرگ‌تری کردند زمان خلیفه دوم عمربن‌خطاب بقیه‌شان را از جزیره‌العرب بیرون کردند ولی باز هم اسلام که گسترش پیدا کرد عراق، شام، فلسطین، این‌ها زمان عمربن‌خطاب جزو قلمرو اسلام شد خب آن‌جا پر از یهودی بود. حکومت اسلامی رهبر یهودیان را به نام رأس‌الجالوت خلیفه تعیین می‌کردند آزادی دین داشتند می‌گفت نه تنها دین‌تان آزاد است و رهبر یهودی‌ها با امضای خلیفه، رأس‌الجالوت تعیین می‌شد مثل این که پاپ در اروپا، امپراطوری پاپ را تعیین بکند. بعد هم می‌آمد مناظره می‌کرد. همین رأس‌الجالوت با اهل بیت(ع) مناظره دارد رهبران یهودیان جهان. مسیحیان که رهبرشان جاسولیق است که الآن کاتولیک گفته می‌شود، رهبر مسیحیان جاسولیق را خلیفه مسلمین تعیین می‌کرد یعنی اجازه می‌داد و می‌گفت شما رهبر مسیحیان هستید و آزادی دین و مذهب، جاسولیق آمده با اهل بیت(ع) مناظره دارد که اثبات کند اسلام باطل است، حضرت رضا(ع) با رأس‌الجالوت با جاسولیق مناظره دارند. مسیحیان از زمان پیامبر(ص) با مسلمانان در ارتباط هستند. مسلمانان نجران، آن قضیه مباهله، مسیحیان شرق، مسیحیان ایران و عراق، که این‌ها تابع کلیسای ارمنی بودند این‌ها را پاپ و امپراطوری روم غربی قبول نداشت، مسیحیان روم در غرب، فرقه دیگری در اروپا بودند آن‌ها مسیحیان ایران و عراق را که می‌گفتند این‌ها نستوری و یعقوبی هستند می‌گفتند این‌ها اصلاً مسیحی نیستند این‌ها را کافر می‌دانستند و قبول نداشتند. یعنی مسیحیان شرق و غرب هیچ کدام همدیگر را قبول نداشتند مسیحیان اصیل، مسیحیان شرق بودند که رهبران‌شان را هم با تأیید خلفای اسلامی بودند و آزادی کامل دین و مذهب داشتند. خب این‌ها می‌آمدند با اهل بیت(ع) مناظره می‌کردند. زرتشتیان از زمان پیامبر(ص) با مسلمان‌ها ارتباط داشتند، حالا آن موقع در ایران اسلام نبود ولیکن در شرق جزیره‌العرب زرتشتی بود، در یمن زرتشتی بود، و پیامبر اکرم(ص) با این‌ها کاملاً دوستانه و آزادانه برخورد می‌کرد. بعداً که ایران از دست ساسانیان آزاد شد خب می‌دانید ایرانی‌ها هم به زور مسلمان نشدند این که می‌گویند عرب‌ها آمدند با شمشیر ایرانیان را مسلمان کردند دروغ مسلّم تاریخی است. ایرانی‌ها چهار قرن طول کشید تا مسلمان بشوند آزاد و انتخابی بودند. بعضی‌هایشان هم که هنوز مسلمان نیستند همین الآن هم هنوز مسیحی، زرتشتی و یهودی‌اند. بقیه غرب ایران مسیحی بودند. همه ایرانی‌ها که زرتشتی نبودند. شرق ایران بودایی بودند. غرب ایران مسیحی بودند. زرتشت دین حکومتی و بخشی از مرکز ایران بود به زور کسی را مسلمان نکردند. 4 قرن طول کشیده تا اکثریت ایرانیان مسلمان شدند. 400 سال پیش بود که مذهب رسماً اعلام شد. بعد مناظرات اهل بیت(ع) با خوارج، با مرجئه. خوارج مثل تکفیری‌های الآن و داعشی‌های الآن بودند. مرجئه لیبرال‌های آن موقع بودند. مرجئه لیبرال‌های مذهبی بودند که معتقد بودند همه همین که مسلمان باشیم کافی است! دیگر حجاب، مشروب، روابط نامشروع، این‌ها را خیلی سخت نگیرید، همین که دل‌تان پاک باشد همین که حرم امام رضا(ع) گاهی بروید. مرجئه دقیقاً همین لیبرالیزم مذهبی بود. افراط از این طرف. اسلام منهای شریعت. اسلام منهای تکلیف. یک اسلامی که در آن خیلی خوش بگذرد! خیلی فرقی با کفر نداشته باشد الا بعضی از ظواهر. آن طرف افراط هم خوارج بودند. خوارج می‌گفتند هرکس گناه بکند کافر است، نمی‌گفتند فاسق است. بلکه کافر است یعنی از اسلام خارج شده، مرتد است یعنی همه باید معصوم باشند. این‌قدر احمق بودند. خب ائمه با هر دو طرف، یعنی هم با لیبرالیزم مذهبی، هم با تکفیری‌ها هم با خوارج و مرجئه چقدر مناظره دارند. دوستان بروند آن مناظرات را ببینند. امیدواریم انشاءالله مطالعات‌تان در روش‌های عقلی و نقلی، هرچه دقیق‌تر، به‌روزتر، جدی‌تر، بدون هیچ یأس و تردید، که عاقبت پیروزی با حق است.

این‌جا دوتا سؤال هم فرمودند، سؤال: نقش ما در هدایت‌گری جامعه چیست؟

جواب استاد: این‌ها از آن سؤال‌هایی است که جواب‌هایش معلوم است، خودتان هم می‌دانید.

سؤال: فرمودند در مورد مناظره که فرمودید آیا نباید مخاطب را در نظر گرفت؟

جواب استاد: چرا حتماً. من پس دارم چه می‌گویم؟ چه سؤال عجیبی است!

سؤال: این حکمت در نهج‌البلاغه که حضرت(ع) فرمودند چون عماربن‌یاسر با مغیره‌بن‌شعبه بحث می‌کرد و او پاسخش را می‌داد امام(ع) به او فرمودند عمار، مغیره را رها کن زیرا او از دین به مقداری که او را به دنیا نزدیک کند برگرفته، و به عمد حقایق را بر خود پوشیده داشته تا شبهات را بهانه لغزش‌های خود قرار دهد.

جواب استاد: این تأیید عرایض ماست، من روایت دیگری هم در این باب خواندم. می‌گویند مغیره که بحث می‌کند اصلاً دنبال حقیقت نیست این تصمیم خودش را گرفته، می‌خواهد به اسم دین، دنیای خودش را آباد کند. هرچه تو آیه بخوانی این یک آیه دیگر می‌خواند، هر آیه‌ای بخوانی این یک جور دیگر معنایش می‌کند می‌گوید این یک قرائت است، یک قرائت دیگر هم دارد! این دنبال حقیقت نیست با او بحث نکن. این دین را برای دنیایش می‌خواهد. این می‌شود همان مراء و جدال. با کسی که دنبال حق نیست بحث نکن. این همان است.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha